阅读:1929回复:0

[语言交流]《波斯语教程》第一册翻译练习参考答案(二)

楼主#
更多 发布于:2022-09-01 18:51
第十六课 درس شانزده
翻译 翻译
我的父母和我住在城里的一所老房子里。 پدر و مادرم و من با هم در یک اطاق قدیمی در شهر زندگی می کنیم.
波斯语是一种古老的文字吗? آیا زبان فارسی یک زبان قدیمی است؟
我的一个老朋友现在在我这里。 یک دوست قدیمی من الان با من است.
你会古汉语吗? آیا شما زبان چینی قدیمی را می شناسید؟
这堂课是中国古代汉语,我觉得古代汉语很难学。 این درس زبان چینی قدیمی است. به نظر من زبان چینی قدیمی خیلی سخت است.
11-翻译 11-翻译
我的父亲是工程师,母亲是护士。 پدرم مهندس است و مادرم پرستار است.
我的姐姐、弟弟和我都是大学生。 خواهر بزرگ، برادر کوچک و خودم همه دانشجو هستیم.
姐姐和我都是大学生,我们住在学校宿舍。 خواهر بزرگم و من دانشجو هستیم. ما در خوابگاه دانشگاه زندگی می کنیم.
我到伊朗大约有三个月了,会一点波斯语。 حدودا سه ماه است من در ایرانم. من الان یکم فارسی بلدم.
我认识他,我们是老朋友了。 من او را می شناسم. ما با هم دوست قدیمی هستیم.
-你的波斯语说得真好。-谢谢,过奖了。 -- شما خیلی خوب فارسی صحبت می کنی. -- متشکرم. لطف شما ست.
我们全家的照片挂在我父母亲的房间里。 عکس فامیلی ما در اطاق پدر و مادرم آویزان شده است.
在我的房间左边的墙上有一张画,画上有一所漂亮的房子。 روی دیوار سمت چپ اطاق من یک نقشه هست؛ در نقشه یک خانه قشنگ وجود دارد.
我们教室里有一张伊朗地图,地图钉在两扇窗户之间的墙上。 در کلاس ما یک نقشه ایران وجود دارد که روی دیوار بین دو پنجره ست.
张林是我的一个好朋友。他的家离我的家很远,但我们都住校,我们经常在一起学习。 جانگ لین دوست خوب من است. خانه او دور از خانه من است. ولی ما هر دو در دانشگاه زندگی می کنیم و همیشه با هم درس می خوانیم.
第十七课 درس هفتده
翻译下列句子,注意(بودن)和(داشتن)的区别。 翻译下列句子,注意(بودن)和(داشتن)的区别。
这条街上有三个店铺。 در این خیابان سه تا مغازه وجود دارد.
我今天没有空。 امروز وقت ندارم.
墙上有三张照片。 روی دیوار سه تا عکس وجود دارد.
电影院里有二十四排座位。 در سنیما بیست و چهار ردیف صندلی وجود دارد.
我父亲的汽车有四扇窗户,六个座位。 در ماشین پدرم چهار پنجره و شش صندلی وجود دارد.؛ / ماشین پدرم چهار پنجره و شش صندلی دارد.
屋里都有什么? چه در اطاق وجود دارد؟
你们图书馆有多少书? چند تا کتاب در کتابخانه شما وجود دارد؟
屋里有谁? کی در اطاق است؟
翻译 翻译
你在北京大学是干什么的? در دانشگاه پکن چه کار می کنی؟
曼努切赫尔是一个和蔼可亲的父亲,孩子们都喜欢他。 منوچهر یک پدر پر محبت است. بچه‌ها همه او را دوست دارند.
我们学习好,老师对我们很满意。 ما خوب درس می خوانیم و معلم از ما خیلی راضی است.
那张靠门的桌子是谁的? آن میز بقل در اطاق مال کیست؟
我们中间有一些人学阿拉伯语,另一些人学波斯语。 بعضی از ما زبان عربی را می خوانیم، و بعضی دیگر زبان فارسی را یاد می گیرند.
我们三人都有自行车,但他们四人只有一辆自行车。 ما سه نفر همه دوچرخه داریم، ولی فقط یکی از آن چهار نفر دوچرخه دارد.
我们共五个人,其中三个人是上海人,两个是北京人。 ما با هم پنج نفر هستیم؛ سه نفر ما اهل شنگهای هستیم و سه نفر از پکن.
这个班有十八名孩子,都是四岁或五岁的男孩。 هجده بچه در این کلاس وجود دارد. همه آنها پسرهای چهار ساله و پنج ساله هستند.
他是一名工程师,他工作很有经验,很有成就。 او مهندس است. او خیلی با تجربه و با موفقیت است.
第十八课 درس هجده
用"هیچ"翻译下列句子 用"هیچ"翻译下列句子
我们一无所有。 ما هیچ نداریم.
这几天我根本没有时间。 این روزها من اصلا وقت ندارم.
我什么也看不见。 من اصلا نمی تونم ببینم.
这屋子里什么也没有。 در این اطاق هیچ وجود ندارد.
他们什么事情也没有。 آنها هیچ کاری ندارند.
他什么也不说。 او هیچ نمی گوید.
他什么也不给我。 او به من هیچ چیز نداد.
他什么也不是。 اون هیچی نیست.؛ او هیچ هم نیست.
桌子上什么也没有。 روی میز هیچ وجود ندارد.؛ روی میز هیچی وجود ندارد.
你什么也不说,我也什么都不知道。 تو هیچ نگفتی و من هیچ نمی دونم.
翻译 翻译
他身体不好,今天他不去朋友那里。 حالش خوب نیست و به خانه دوستش نمی رود.
你的桌子上除了一支圆珠笔外,什么也没有。 روی میز شما به غیر از یک خودنویس هیچ چیز دیگر وجود ندارد.
明晚的电影很精彩,你为什么不去看呢? فیلم فردا شب خیلی جالب است. چرا شما نمی آیید؟
你们每天几点钟开始上课? هر روز ساعت چند شما کلاس را شروع می کنید؟
我的红衬衫是新的,但裤子很旧。 پیراهن قرمز من نو است، ولی شلوار من قدیمی است.
第十九课 درس 19
翻译词组 翻译词组
考试 امتحان
口试 امتحان شفاهی
笔试 امتحان کتبی
大学食堂 غذاخوری دانشگاه
大约 تقریباً، حدوداً
清晨 صبح زود
失眠 کمخواب
上班 سر کار رفتن
过得愉快 خوش وقت بودن؛ خوش گذشتن
翻译 翻译
雅希是波斯语专业的学生,她姓金,是韩国人。她自己住在德黑兰,而她的父母和兄弟住在首尔。她没有姐妹。 یانگهی دانشجوی زبان فارسی است. اسم فامیل او کیم است و او اهل کره جنوبی است. خودش در تهران زندگی می کند، ولی پدر و مادر و برادرش در سوُل زندگی می کنند. او هیچ خواهری ندارد.
雅希在伊朗有许多朋友。其中哈赛尼博士一家人就是她的好朋友。米鲁和法蒂玛也是她的亲密的朋友。法蒂玛是德黑兰人,米鲁是哈玛丹人。雅希、法蒂玛和米鲁在德黑兰大学念书。雅希常到她的朋友家去。有时他们一起念书,写作业,有时他们一起出去散步、看电影或吃饭。雅希喜欢伊朗和她的伊朗朋友。她在德黑兰生活得很愉快。 یانگهی در ایران دوستان خیلی زیاد دارد. درمیان فامیل دکترحسنی دوست های خوب او هستند.مینو و فاطمه هم دوست های صمیمی او هستند. فاطمه اهل تهران است، و مینو اهل همدان است. یانگهی، فاطمه و مینو در دانشگاه تهران درس می خوانند. یانگهی همیشه به خانه دوستش می رود. بعضی وقتها آنها با هم کتاب می خوانند و تکلیف را انجام می دهند، و بعضی وقتها با هم بیرون می روند و قدم می زنند یا فیلم می بینند، یا غذا می خورند. یانگهی ایران و دوست‌های ایرانی‌اش را دوست دارد. زندگی در تهران به او خیلی خوش گذشت.
第二十课 درس 20
一月二十二日 بیست و دوم فروردین
三月八日 هشتم خرداد
三月二十一日 بیست و یکم خرداد
十月一日 یکم دی ماه
十二月十日 دهم اسفند
一月十日 دهم فروردین
二月九日 نهم اردیبهشت
四月十四日 چهاردهم تیر ماه
八月五日 پنجم آبان
六月一日 یکم شهریور
五月三十日 سی ام مرداد
七月二十八日 بیست و هشتم مهر
昆明市四季如春,树木四季常青,鲜花盛开。 شهر کونمینگ هر فصل مثل بهار است؛ درختها همیشه سبز است و گلها شکوفه می دهد.
夏季我们有两个月的假期,寒假也不少于一个半月。 در فصل تابستان ما دو ماه تعطیل داریم. تعطیلات زمستان هم کمتر از یک و نیم ماه نیست.
那里天气寒冷,长年白雪覆盖。 آنجا هوا سرده، و همیشه برف کوه ها و زمین ها را می پوشاند.
在南方许多地方只下雨,不下雪。 در جنوب چین خیلی جا ها فقط باران می بارد و برف نمی بارد.
学校通常七月放假,九月开学。 مدرسه معمولاً در ماه مهر تعطیل می شود، و در زمستان مدرسه باز می شود.
今年夏季这里比往年雨下得多,天气比较凉爽。 امروز اینجا از سالهای گذشته بیشتر باران می بارد و هوا هم خنک است.
天气渐渐转暖,雪山融化,湖泊河流水量充盈。 هوا کم کم گرم می شود، برف کوه ها آب می شود، و دریچه ها و رودخانه ها پر از آب است.
在秋季香山的许多树叶变成红色,十分美丽。 در پاییز برگ های درخت های زیادی قرمز می شود، و خیلی قشنگ است.
这里的气候宜人,夏季不热,我们每年暑假都到这里来,在这里我们总是过得很愉快。 هوا اینجا معتدل است و در تابستان گرم نیست. در تعطیلات تابستان هر سال اینجا می رویم، و به ما خیلی خوش می گذرد.
平时他们起早贪黑,十分忙碌,在节假日他们通常很晚起床,有时会睡一整天。 معمولاً آنها صبح زود از خواب بیدار می شوند و خیلی گرفتار هستند. در روزهای تعطیل، آنها معمولاً خیلی دیر می خوابند و بعضی وقتها تمام روز می خوابند.
他在办公室打瞌睡,看起来十分疲劳。 او در دفتر چرت می زند، و به نظر می رسد خیلی خسته است.
你们今天的日程和昨天的日程一样吗? برنامه امروز شما با برنامه دیروز یکی است؟
第二十一课 درس 21
四大支柱 به عنوان چهار رکن اصلی
享誉全球 شهرت جهانی داشتن
星星和月亮 ستارگان و ماه
生活在人民中间 در میان مردم زندگی کردن
全世界 سراسر جهان
全中国 سراسر کشور چین
亲密的朋友 دوست صمیمی
奥运会 بازیهای المپیک
讲故事 حکایت / داستان گفتن
百米跑 دوی صد متر
第一堂课 کلاس اول
观看体育竞赛 مسابقات ورزشی را تماشا کردن
写信 نامه نوشتن
喝茶 چای خوردن
发送e-mail ایمیل فرستادن
哈菲兹诗集 دیوان حافظ
每隔两天一次 هر دو روز یک بار
菲尔多西的《列王纪》 شاهنامه فردوسی
萨迪的《蔷薇园》和《果园》 گلستان و بوستان سعدی
莫拉维的《玛斯纳维》 مثنوی معنوی مولوی
我热爱萨迪和哈菲兹的诗,尤其是哈菲兹的诗我更热爱。 من اشعار سعدی و حافظ را خیلی دوست دارم، مخصوصاً به دیوان حافظ بیشتر علاقه دارم.
菲尔多西的《列王纪》是伊朗文化的四大支柱之一。 شاهنامه فردوسی به عنوان یکی از چهار رکن اصلی ادبیات فارسی است.
伊朗有四个著名的诗人,他们以伊朗文坛的四大支柱而闻名天下。 ایران چهار شاعر معروف دارد. آنها به عنوان چهار رکن اصلی ادبیات ایران شهرت جهانی دارد.
我把你的看法告诉他了,但他什么也没有说。 من نظر شما را به او گفتم؛ ولی او هیچ نگفت.
昨天他们半夜三点起床观看足球赛。 دیروز آنها در نیمه شب ساعت سه از خواب بیدار شدند و مسابقات فوتبال را تماشا کردنن.
《蔷薇园》除了诗歌之外,还有许多有趣的故事。 بغیر از اشعار، در گلستان حکایت های جالب زیادی هم وجود دارد.
昨天文学课上老师给我们讲述了《列王纪》里的一则故事,十分吸引人。 دیروز در کلاس ادبیات معلم برای ما یک حکایت از شاهنامه تعریف کرد که خیلی جالب بود.
在伊朗,不论是大人还是小孩都知道哈菲兹,他们热爱哈菲兹,常常朗读或背诵他的诗歌。 در ایران چه آدم های بزرگسال و چه بچه ها همه به حافظ عشق می ورزند و اغلب اشعار حافظ را از حفظ می خوانند.
除了萨迪和哈菲兹,你还知道伊朗的哪些诗人? بغیر از سعدی و حافظ، شاعران دیگر را هم میشناسید؟
在群星中哪颗星比较亮? در میان ستاره‌ها، کدام روشانتر است؟
第二十二课 درس 22
十二月五日 پنجم اسفند
四月三日 سوم تیر
六月五日 پنجم شهریور
八月八日 هشتم آبان
五月十六日 شانزدهم مرداد
一月一日 اول فروردین
二月七日 هفتم اردیبهشت
九月十九日 نوزدهم آذر
十月十七日 هفدهم دی
十一月十五日 پنزدهم بهمن
三月十三日 سیزدهم خرداد
七月十八日 هجدهم مهر
古老的国家 کشور قدیمی
灿烂的文明 تمدن درخشان
悠久的历史 تاریخ طولانی
亚洲大陆 قاره آسیا
平方公里 کیلو متر مربع
在我们中间 در میان ما
波斯湾 خلیج فارس
毗邻的国家 کشورهای همسایه
刮起风沙 باد شن و خاک را بلند کردن
中东 خاور میانه
伊朗是世界上古老的国家之一。她的历史可追溯到大约二千五百年以前。 ایران یکی از قدیمی ترین کشورهای جهان است. تاریخ ایران به حدود دو هزار و پانصد سال پیش می رسد.
北京大学是个古老的美丽的大学,有一百多年的历史,是世界上著名的大学之一。 دانشگاه پکن یک دانشگاه قدیمی و زیباست که بیشتر از صد سال سابقه دارد. یکی از معروف ترین دانشگاه های جهان است.
这张画是博物馆中最美丽的图画。很多人都为了看这张画来到这里。 این نقشه یکی از زیبا ترین نقشه های این موزه است. خیلی ها برای دیدن این نقشه به اینجا می ایند.
梅赫迪比我小两岁,在我们中间年纪最小的是帕尔维兹。 مهدی دو سال از من کوچکتر است؛ پرویز در میان ما کوچک تر از همه است.
德黑兰除了德黑兰大学外,还有大约二十所大学和六十所高等学校。 در تهران بغیر از دانشگاه تهران حدود بیست دانشگاه و شصت مدرسه عالی دیگر وجود دارند.
每年夏天他都游泳。游泳是他最喜欢的运动。 او هر سال در تابستان شنا می کند. او شنا را بیشتر از همه دوست دارد.
我的父亲每天都十分忙碌,他早晨比谁都起得早,晚上最晚回家,他比谁都睡得晚。 پدرم هر روز خیلی گرفتار است. او صبح زودتر از همه بر می خیزد و شب دیرتر از همه بر می گردد و دیرتر از همه می خوابد.
青岛是一个海滨城市,每年七、八月份我们全家都到那里去。 شهر چین دائو یک شهر ساحل دریاست و هر سال در ماه های مهر و آبان همه اعضای فامیل ما آنجا می رویم.
阿富汗是伊朗的邻国,也是一个伊斯兰国家。面积比伊朗小一点,人口也少一些。 افغانستان کشور همسایه ایران است که آن هم یک کشور اسلامی است. مساحت افغانستان یک کم کوچک تر از ایران است، و جمعیتش هم کمتر از ایران است.
在历史上,古代伊朗是最辉煌的文明中心之一。 در تاریخ ایران قدیم یکی از درخشان ترین مراکز تمدن های جهان است.
第二十三课 درس 23
不管什么情况 در هر صورت
很忙 گرفتار / سر کسی شلوغ بودن
需要帮助 به کمک نیاز داشتن / به کمک احتیاج داشتن
转达问候 سلام رساندن
祝你健康 به سلامت
美味的饭菜 غذا های خوشمزه
古老的传统 سنّت قدیمی
冬至夜 شب یلدا
伊朗风格 سلیقه ایران
全家团聚 همه اعضا فامیل دور هم جمع شدن
我们中间没有一个人比他读的书更多。 در میان ما هیچ کس بیشتر از او کتاب نمی خواند.
我们中间没有一个人懂阿拉伯语。 در میان ما هیچ کس عربی را نمی شناسد.
这里的衣服没有一件是我喜欢的。 هیچ یک از لباس های اینجا را دوست ندارم.
这些电影中没有一部电影是好看的。 هیچ یک از این فیلم ها جالبی نیست.
他们中间没有一个人跑得比我快。 در میان آنها هیچکس تندتر از من نمی دود.
在昨天的运动会上没有人比刘翔跑得更快。 در مسابقات ورزشی دیروز هیچکس تندتر از لیو شان نمی دود.
我们没有一个人对这本书感兴趣。 هیچ کس از ما به این کتاب علاقه ندارد.
我们谁都不认识那个男孩。 هیچ کس از ما آن پسر را نمی شناسد.
你们谁都没有正确地回答这个问题。 هیچ کس از شما به این سوُال به درستی جواب نداد.
你现在很忙,我明天再来看你。 من الان خیلی گرفتار هستم. فردا دوباره نزد شما میام.
你是否需要帮助?我随时恭侯。 آیا شما به کمک احتیاج دارید؟ من در خدمت شما هستم.
对不起,今晚我不去你家了,因为我有客人。 ببخشید امشب به خانه شما نمیام چون مهمان دارم.
-这个休息日上午我去商场,你和我一起去吗? این آخرهفته صبح به بازار/ سوپر می روم. شما با من میاید؟
-非常乐意,星期日上午我肯定在家等你。 با کمال میل! یک شنبه صبح من حتماً خانه می مانم و منتظر شما می شوم.
这几天我忙极了,抽不出空来。 این روزها من خیلی گرفتار هستم و فرصت نمی شود / نمی توانم وقت پیدا کنم.
明天我就回家乡了,我的兄弟给我买了票,我们一起回家探望父母。 فردا به شهر/ ده خودم بر می گردم؛ برادرم برایم بلیط خرید و ما با هم نزد پدر و مادرمان می رویم.
那只箱子太重,那位老先生需要我们的帮助。 چون آن چمدان خیلی سنگین است، آن پیر مرد به کمکمان احتیاج دارد.
冬至夜是全年最长的一个夜晚,冬至是伊朗的一个传统节日。 شب یلدا طولانی ترین شب سال است؛ شب یلدا عید سنّتی ایران است.
冬至夜全家都团聚在一起,一起吃晚饭,一起庆祝到深夜。 در شب یلدا همه اعضا فامیل دور هم جمع می شوند، با هم شام می خورند و جشن می گیرند تا دیر وقت.
穆罕玛迪夫人是一个和蔼可亲,又有情趣的人。大家都夸她橱艺好。 خانم محمدی یک ادم مهربان و با سلیقه است. همه دست پخت او را ستایش می کنند.
春节父母为全家准备了一桌色彩缤纷和美味可口的饭菜。 در عید نوروز پدر و مادر برای همه اعضا فامیل یک سفره غذاهای رنگارنگ و خوشمزه تهیه می کنند.
第二十四课 درس 24
这些单词拼写错了。请改正过来,并且每一个单词在自己的练习本上抄写十遍。 املا این کلمه ها اشتباه است. لطفاً صحیحش کنین و در دفترچه خود هر کلمه را ده بار بنویسین.
有问题吗?请举手。 سوُال داری؟ لطفاً دستت را بلند کن.
这个问题有点难,请你来回答这个问题。 این سوال یک کم سخته، لطفاً این سوال را جواب بدین.
等一下,别关门。 صبر کن! در را نبندی.
都半夜十二点了,他还在学习。 ساعت دوازده نیم شب است و او هنوز درس می خواند.
请你们每个人都自我介绍一下。就从你开始吧。 لطفا شما هر نفر خودش را معرفی کند. از شما شروع کنیم.
你们还在休息?快起来,太晚了。 هنوز استراحت می کنید؟ زود پا شو، خیلی دیر است.
你今晚有空吗?让我们一起吃晚饭。 شما امشب وقت دارید؟ با هم شام بخوریم.
请不要大声说话。难道没有看见爸爸正在睡觉吗? لطفاً با صدای بلند حرف نزن. مگر ندیدی که بابا همین الان دارد استراحت می کند؟
他向我们挥了挥手说:“再见。” او به ما دستش را تکان داد و گفت: خدا حافظ.
第二十五课 درس 25
她正在做美味的抓饭。 او دارد غذای خوشمزه‌ای درست می کند.
我们正在花园里浇花。 ما داریم در باغ گلها را آب می دهیم.
她正在买衣服和裤子。 او دارد لباس و شلوار را می خرد.
我正在把七鲜放在新年的餐布上。 من دارم هفت سین را روی سفره می گذارم.
他正在念古兰经中的一节。 او دارد یک آیه از قرآن را می خواند.
他正在同阿里交谈关于莫拉维的诗。 او دارد با علی درباره شعر مولوی صحبت می کند.
他正在操场跑步。 او دارد در میدان ورزشی می دود / ورزش می کند.
他们正在教室大扫除。 آنها دارند اتاق کلاس را تمیز می کنند.
我正在吃甜点。 من دارم شیرینی می خورم.
他们正在庆祝伊朗的新年。 آنها دارند عید نوروز ایرانی را جشن می گیرند.
今天下午我们就波斯文学在世界文学中的地位进行了交谈。 امروز عصر ما درباره جای ادبیات فارسی در ادبیات جهان صحبت کردیم.
北京大学外语系录取他了。当他将这个好消息告诉家里时,全家都向他祝贺,并亲吻他。 دانشگاه پکن او را قبول کرد. هنگامی که او به اعضا فامیل او مژده داد، همه به او تبریک گفتند و او را بوسیدند.
大家都祝贺他健康和事业有成。 همه موفقیت اورا تبریک گفتند.
他在生日那天向父母要一辆自行车。 او در روز تولدش از پدر و مادرش یک دوچرخه خواست.
除夕,赛义德向邻居拜年,祝他们新年快乐。 در شب تحویل سال، سعید به همسایه اش تبریک گفت: سال نو مبارک.
法尔哈德正在院子里帮助父亲擦汽车。 فرخنده دارد در حیاط در تمیز کردن ماشین به پدرش کمک می کند.
冬至夜,我们全家八口人,祖父母、父母和兄弟姐妹和我们所有的亲戚团聚在一起,度过了一个愉快的夜晚。 شب یلدا ما همه هشت نفر فامیل، یعنی پدر بزرگ، مادر بزرگ، پدر و مادر، برادر و خواهر و همه اقوام دور هم جمع می شدیم و آن شب به ما خیلی خوش می گذشت.
每星期天下午我们都去爷爷奶奶家。当我们一起喝茶、吃甜点时,爷爷给我们讲故事。 هر یک شنبه عصر ما نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ مان می رویم. همگی با هم چای می نوشیم و شیرینی می خوریم، پدر بزرگ ما برای ما حکایت می کرد.
伊朗人欢庆新年的历史可以追溯到好几千年以前。 تاریخ جشن گرفتن نوروز ایرانیان به چندین هزار سال پیش می رسد.
诺鲁孜是伊朗最大的最重要的节日,他们称نوروز是民族节日。 عید نوروز بزرگ ترین و مهم ترین عید ایرانیان است و می گویند عید نوروز عید ملی است.
第二十六课 درس 26
今天下午我的父亲可能到北京。 امروز عصر پدرم شاید به پکن برسد.
这会儿他也许正在奶奶家吃晚饭。 همین الان شاید در خانه مادر بزرگ شام می خورد.
这个词的拼写也许不正确。 املا این جمله شاید اشتباه باشد.
你这几天很忙,让我来帮助你吧。 این روزها شما خیلی گرفتار هستید. پس بگذارید من به شما کمک کنم.
请问,这里有人吗?我可以坐在这里吗? ببخشید کسی این جا هست؟ می توانم این جا را بنشینم؟
您好,请问,您是穆罕默迪先生吗?现在我可以和您谈谈吗? سلام، ببخشید، شما آقای محمدی؟ الان می توانم با شما صحبت کنم؟
依我看,你说的话也许不对。 به نظر من چیزی که گفتید شاید درست نباشد.
请问,我可以用一下电话吗? ببخشید، می توانم از این تلفن استفاده کنم؟
老师,我们可以后天再完成作业吗? آقا/خانم، می توانیم تا پس فردا تکلیفهایمان را انجام دهیم؟
我可不可以晚一点来,因为我有点事。 می توانم یک کم دیرتر برسم؟ چون من یک کم کار دارم.
我很想看这本书,我可以借吗? می خواهم این کتاب را بخوانم. می توانم این کتاب را امانت بگیرم؟
这些天我们考试,但他还是像平常一样每天早晨起床,锻炼半小时。 این روزها ما امتحان های زیادی داریم، ولی او مثل همیشه هر روز صبح بر می خیزد و نیم ساعت ورزش می کند.
伊朗新年的七鲜餐桌的七鲜有小草、苹果、醋、甜点、蒜、沙枣和植物。 سفره هفت سین نوروز ایران شامل سماغ، سیب، سرکه، سمنو، سیر، سنجد و سبزی است.
依我看,他对这件事情不会不感兴趣。 به نظر من او به این کار نباید عشق داشته باشد.
你不必给他电影票,因为他不喜欢看电影。 شما نباید بهش بلیط فیلم را بدید، چون دیدن فیلم را دوست ندارد.
等一等,你想上哪里去? صبر کن. کجا می خوای بری؟
我们应当拿出一些钱来帮助那些贫穷的儿童,让他们也能上学读书。 ما باید یک مقداری پول را کنار بگذاریم و به بچه های فقیران را بدهیم تا آنها هم بتوانند درس بخوانند.
我不想买那本书了,因为钱不够了。 نمی خواهم آن کتاب را بخرم چون پولم کافی نیست.
把斋的人在日落前不应当吃东西,但日落后可以吃东西。 روزه داران قبل از غروب نباید چیزی بخورند، و بعد از غروب می توانند غذا بخورند.
在三十天的斋月后,大家胃口大开,平常的面包大饼吃起来都特别香。 بعد از سی روز روزه گرفتن، همه اشتهای خوبی دارند، و نان سنگگ که معمولاً می خورند هم خیلی مزه می دهد.
第二十七课 درس 27
穆罕默迪先生现在也许在他的办公室里。 شاید الان آقای محمدی در دفترش باشد.
明天可能更冷,风更大。 شاید فردا هوا سردتر و باد هم تندتر باشد.
这支笔可能不好用,你可以用桌子上的那支笔。 شاید ای قلم روان نباشد. می توانید از آن قلم که روی میز است استفاده کنید.
这些书不是我的,也许是阿里的。 این کتاب ها مال من نیست. شاید مال علی است.
他们也许是拉莉的同班同学吧! آنها شاید همکلاسهای لیلی باشند.
你们也许都会英语吧。 شاید شما انگلیسی بلد باشید.
你应当每天早晨八点准时在班上。 باید هر صبح ساعت هشت به موقع در کلاس باشید.
这个字可能拼写错了。 شاید املا این کلمه اشتباه باشد.
他今天有事,可能不来上班了。 چون امروز کار دارد، شاید نتواند سر کار برود.
骆驼因为有了驼峰,可以在很长的时间里既不吃,又不喝。 چون شتر کوهان دارد، در مدت طولانی می تواند بدون آب و غذا زندگی کند.
我不知道,我也不想知道他在干什么。 من هم نمی دانم، هم نمی خواهم بدانم که الان چه کار می کند.
我不明白他这些天为什么不高兴。 نمی دانم چرا این روزها اوقاتش تلخ است.
他擅自从座位上站起来,走出了教室。 از جای خودش بلندش کرد و از کلاس بیرون کرد.
他们对你很不满意,依我看只是和他们谈话是解决不了问题的。 از تو خیلی ناراضی هستند، به نظرم فقط صحبت با آنها این مسائل را حل نمی کند.
—这两件东西你更想要哪一个?—我哪个都不想要。 - کدام از این دو تا را بیشتر خواهید؟ - هیچکدام از این دو نمی خواهم.
当大风刮起了沙尘时,骆驼可以关闭自己的鼻和合上一层眼皮,继续向前行走。 هنگامی که باد تند گرد و خاک را به هوا بلند می کند، شتر می تواند بینی خود و یکی از پلکهای چشمهایش را ببندد و به راهپیمایی خود ادامه دهد.
骆驼是沙漠之舟,它可以长时间不吃不喝在沙漠风暴中跋涉。 شتر به عنوان قایق صحرا می تواند در مدت طولانی بدون آب و غذا به راهپیمایی خود ادامه دهد.
当我们出汗多的时候,常常会口渴。 هنگامی که زیادی عرق می کنیم، معمولاً تشنه می شویم.
当大风扬起沙尘时,我们睁不开眼睛。 وقتی که باد تند شن و خاک به هوا بلند می کند، نمی توانیم چشم هایمان را باز کنیم.
第二十八课 درس 28
和睦相处 با هم خوب بودن
友好相待 با هم دوستانه رفتار کردن
用绳子捆在一起 با ریسمانی به هم بستن
拆散 از هم جدا کردن
一个一个地 یکی یکی
年迈体弱 پیری و ضعیف
团结就是力量 اتحاد موجب قدرت است.
他入大学前,在一家旅游社工作。 قبل از آن که وارد دانشگاه شود، در یک موسسه توریستی کار می کرد.
我来北京前,在广州读书。 قبل از آن که به پکن برود، در شهر گوانجو درس می خواندد.
我去看望他之前,先给他打了个电话。 قبل از آن که به دیدن او بروم، بهش زنگ زدم.
在你把他介绍给我之前,我不知道他会中文。 قبل از آن که او را به من معرفی کنید، نمی دانستم که چینی بلد بود.
他们在买这套公寓之前,一家六口人在一间小屋里住了十年。 قبل از آن که این آپارتمان را بخرند، شش نفر این خانواده در یک اطاق کوچک ده سال زندگی می کردند.
他在考试前,足足睡了十二个小时。 قبل از امتحان، تمام دوازده ساعت می خوابیدد.
小偷在回答马主人之前,想了一会儿。 قبل از آن که به صاحب اسب جواب دهد، یک کمی فکر می کرد.
在新年钟声响起之前,他们一直围坐在七鲜餐桌周围。 قبل از آن که توپ تحویل سال زنگ بزند، دور سفره هفت سین جمع می شدند.
北京大学录取他之前,他在一家企业上班。 قبل از آن که دانشگاه پکن او را قبول کند، در یک شرکت کار می کرد.
在演出前,他一直背诵那首诗。 قبل از تماشا، آن شعر را حفظ می کرد.
他终于同意了我的意见,我们约好和他谈谈。 بلاخره نظرم را قبول کرد، و قرار بود با هم خوب صحبت می کنیم.
他看见一个小孩掉到河里,立刻脱去外衣跳入水中去救小孩。 وقتی که دید یک پسر کوچک به رودخانه آفتاد، فوراً روپوشش را در آورد، داخل آب پرید تا آن پسر کوچک را نجات دهد.
他登上火车时,朝我们喊道:“开春,别忘了上我们那里去玩”。 هنگام سوار شدن قطار، رو به ما کرد و صدا زد و گفت: در فصل بهار، فراموش کنید که ما با هم آنجا برویم و تفریح کنیم.
他讲了一个十分有趣的故事,大家听了都笑起来。 یک حکایت خیلی جالبی را گفت. هنگامی که این حکایت را شنیدند، همه خندیدند.
他从地上捡起钱包,朝着大家问道:“这是谁的钱包”? یک کیسه پول از روی زمین بر داشت، رو به همه کرد و پرسد: این کیسه پول مال کیست؟
对不起,我搞错了,这是您的杯子。 ببخشید، اشتباه کردم. این لیوان مال شما ست.
他想了一会儿,然后正确回答了老师的问题。 یک کم فکر کرد، بعد به درستی سوال معلم را جواب داد.
奶奶在她情绪好的时候,就给我们讲好听的故事。 وقتی که مادر بزرگ سر حال بود، برای ما حکایت های جالبی را می گفت.
警察问道:“小偷在什么时候,什么地方偷了你的自行车?” پلیس پرسد: کی و کجا دوچرخه شما را دزدیدند؟
警察问小偷:“这是你的包吗?如果是,说说包里都有什么东西?” پلیس از دزد پرسید: این کیسه مال تواست؟ اگر هست، بگو تو این کیسه چی هست؟
她们四人住在一个宿舍,互相友爱,互相帮助,生活得很愉快。 آنها چهار نفر با هم در این خوابگاه زندگی می کردند، با هم خوب بودند، و به یکدیگر کمک می کردند. زندگی به آنها خیلی خوش می گذشت.
谁把这些铅笔用绳子捆在一起,拆都拆不开。 کسی این مداد ها را با ریسمان بسته از هم جدا نمی شود.
第二十九课 درس بیست نهم
穆罕默德先生除教波斯文学史外,还写书。 آقای محمدی علاوه بر آن که به ما تاریخ ادبیات فارسی یاد می داد، کتاب هم می نوشت.
爱因斯坦的相对论除了改变了思维和研究的(固有)模式,还更新了能量、物体、引力和时间的概念。 تئوری نسبیّت انشتین علاوه بر آن که مسیر تفکر و تحقیق دانشمندان را کاملاً دگرگون کرد، بلکه مفاهیم انرژی، جرم، جاذبه و زمان مردم را تغییر داد.
他除了对物理学感兴趣外,还有丰富的文学知识。 علاوه بر آن که به فیزیک علاقه داشت، از فرهنگ ادبیات هم برخوردار بود.
今晚的饭菜除了味道很好外,色彩也很漂亮。 علاوه بر آن که غذای امشب خوشمزه بود، رنگش هم قشنگ بود.
他除了对体育感兴趣外,还很喜欢跳舞和唱歌。 علاوه بر آن که به ورزش علاقه داشت، بلکه از رقصیدن و آواز خواندن هم خوشش میاد.
我妈妈除了能做一手好菜外,做衣服还是个内行。 علاوه بر آن که مادرم دست دست پختش خوب است، بلکه در لباس دوزی وارد است.
阿卜雷杭·比仑尼除了研究数学外,还写了不少关于民族风俗习惯的书。 علاوه بر آن که ابو ریحان بیرونی در ریاضیات تحقیق می کرد، کتاب های زیادی در سنّتهای ملل گوناگون نیز می نوشت.
他除了会游泳外,滑雪也很在行。 علاوه بر آن که شنا بلد است، در اسکی بازی هم وارد است.
我没有听清老师说什么,因为我在打瞌睡。 خوب نشنیدم معلمم چه گفت چون داشتم چرت می زدم.
我没有听清考试什么时候开始。 خوب نشنیدم کی امتحان شروع می شود.
他们注意到这是个复杂的问题。 درک کردند که این یک مشکل پیچیده است.
我没有听清楚你除了要我买果酱外,还要我买什么。 من خوب نشنیدم علاوه بر آن که می خواست مربع را بخرم، چیزی دیگر بخرم.
他们发现他不是个迟钝的孩子。 درک کردند این یک بچه کند فهم نبود.
我没有注意他几点钟离开家的。 خواسم نبود که چه ساعتی از خانه بیرون رفت.
请不要触摸。 لطفاً دست نزنید!
我发现他在波斯语学习上有了不少进步。 دیدم که در یاد گرفتن زبان فارسی پیشرفت زیادی به وجود آورد.
他说话时,有很重的山东口音。 هنگام صبحت کردن او لهجه شندونگ دارد.
爱因斯坦以新的物理学观点思考并利用复杂的数学解决各种问题。 اینشتین از دیدگاه نو فکر می کرد و از ریاضیات پیچیده استفاده می کرد تا مشکلهای گوناگون را حل کند.
第三十课 درس سی ام
首相 نخست وزیر
内阁 کابینه
国旗 پرچم ملی
国家 کشور
政府 حکومت
国教 دین رسمی
议会 شورای ملی
焰火 آتش بازی
拜火教 زرتشت
什叶派 فرقه شیعه
逊尼派 فرقه سنی
天主教 مذهب کاتولیک
基督教 مذهب مسیحی
穆斯林 مسلمانان
炼油厂 پالایشگاه
百分之 در صد
国家领袖 رهبر ایران
三色国教 پرچم ملی سه رنگی
伊斯兰教 مذهب اسلامی
各种教派 فرقه های مذهبی گوناگون
伊朗国王 پادشاه ایران
选举议员 نماینده شورای ملی را انتخاب کردن
伊斯兰共和国 جمهوری اسلامی
伊斯兰议会 شورای اسلامی
共和国总统 رئیس جمهور
阿拉伯入侵 حمله اعراب به ایران
石油输出国 کشورهای صادرکننده نفت
石油进口国 کشورهای واردکننده نفت
伊斯兰革命 انقلاب اسلامی
宪法监护委员会 شورای نگهبان
[tungwen1于2022-09-01 18:58编辑了帖子]
游客

返回顶部